رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

رادین همه زندگی

لحظه هاي ناب

  فتبارک الله احسن الخالقین  رادينم سلام   امروز پانزدهمين روزي ا ست که بند بند وجودم را سرشار از حس شورانگیز و وصف ناشدنی مادری کرده ای و من چه سرمستم از این ناب ترین لحظه ها و ثانیه ها دوست دارم زمان در همین روزها و ساعت ها توقف کند تا بیشتر از وجود نازنینت لذت ببرم.لذتی بی انتها که نمی دانم از کجای خلقت می آید و مرا تا عرش همراهی می کند  عزيز دلم بعضی لحظه های زندگی ارزش حک شدن در خاطر و ماندگاری همیشه را دارند و برای من اولین نگاهت در لحظه تولد، یکی از آن لحظه های همیشه ماندنی ست. آن آرامش عجیب تجربه نشده ی بعد از شنيدن اولين صداي گريه ات فوق العاده بود.  قند عسلم  دلم می خواهد ساعت ها...
18 مرداد 1390

تولد رادین عزیز دل مامان و بابا

رادین کوچولوی ما در تاریخ چهارم مرداد سال ١٣٩٠ (٤/٥/٩٠) در ساعت ١٠:٥٢ صبح روز سه شنبه با وزن دو کیلو و نهصد گرم و قد چهل و هفت سانتی متر و در کمال صحت و سلامت پس از عمل سزارین توسط خانم دکتر چوبساز  در بیمارستان بیستون چشمای نازشو بروی این دنیا باز کرد . خوش اومدی قشنگترین هدیه زندگی مامان و بابا ...
11 مرداد 1390

لحظه ديدار نزديك است

سلام پسرم،رادينم قند عسلم امشب آخرين شبي است كه در وجودمي وفردا قراره بياي توي بغلم. نمي دوني چه احساسي دارم همش وجودت رو تجسم مي كنم و بهت فكر مي كنم. امروز عصري براي پذيرش بيمارستان رفتم و دوباره صداي قلب نازنينت رو شنيدم وكلي هم ازم آزمايش گرفتند وگفتند فردا ساعت 8 صبح بايد بيمارستان باشم. پسركم  به اميد خدا فردا مي تونم لمست كنم ، احساست كنم و صورت قشنگتو ببينم واي نمي دوني بعد از 9 ماه انتظار چقدر شيرينه ، داري يواش يواش احساس مادري رو در وجودم تقويت مي كني ، حس فوق العاده زيباييه ومن بي نهايت دوستش دارم. و از خدايم ممنونم كه يه  معجزه ناز رو برام بوجود اورد تا من هم حس پر ارزش مادري رو احساس كنم. مادري دوست دارم...
3 مرداد 1390

تعیین روز به دنیا اومدنت

سلام گل پسر مامانی قند عسلم مامانی این روز ها آخرین روز هایی است که تو شکم مامانیت هستی به امید خدا تا 3 روز دیگه میای پیشمون. گل پسری دیشب دکتر رفتم وقتی از درد هام مطلع شد وفهمید اکثر شب ها درد دارم تاریخ به دنیا آمدنت رو 5 روز جلوتر آورد. یعنی قراره 37 هفته و3 روز بیای بغلمون واین دنیای جدید رو ببینی. مامانی مواظب خودت باشی ها. می خواهم به امید خدا سالم وخوشگل بیای بغلمون.  شمارش معکوس شروع شده. نمی دونی چه حالی دارم از یه طرف استرس دارم واز یه طرف هیجان وکلی هم ذوق برای دیدنت دارم. اینم برات بگم پسرم بابایی هم کلی خوشحال شد که سه شنبه همین هفته می تونه ببینمت. از خدای مهربون می خواهم همیشه مواظب پسرم باشه بخصوص زمان دنیا آمدنش....
2 مرداد 1390

پایان هفته37

سلام پسرکم بالاخره هفته 37 هم تموم شد واز فردا وارد هفته 38 می شیم. دوباره پسرم دیشب ، شب سختی بود نمی دونی چقدر درد کشیدم از ساعت 12:30 شروع شد وتا 7 صبح مامانت هر ساعت چندین درد رو تحمل کرده. کاش می دونستم این دردها رو چطور کنترل کنم باباییت چندین بار بیدار شد تا 6 صبح که خواستیم بیمارستان بریم که درد ها خفیف واز 7 به بعد تقریبا خوابم برد وتا 8:30 خوابیدم. حالا عصری می خواهم برم پیش دکترم. راستی پسر قند عسل مامانی انگار هر وقت من درد دارم تو بی قراری تا صبح خیلی تکون خوردی وبا آرامش من خوابیدی. مامانی نگران من نباشی ها ، فقط مواظب خودت باش و خوب رشد کن ، که من وباباییت بی صبرانه منتظرت هستیم. ...
1 مرداد 1390
1